سلام خدمت برادران و خواهران ايمانی،
چنانچه تا بهحال، شما مبلغی بابت اين كتاب الكترونيكی آنلاين (برخط) كه حاصل چندين سال تلاش است پرداخت نفرمودهايد، لطفا مبلغ ٢٠٠٠ تومان (دو هزار تومان) بهشماره
٦٠٣٧٧٠١٠٨٥٢٢٦٠٤٨
بانك كشاورزی (شتاب)
بهنام: حبيبالله خالقی كارت به كارت نماييد. در صورت داشتن سؤال بر روی "راهنما" در همين صفحه كليك نماييد.
اين كتاب الكترونيكی آنلاين (برخط) با تمام امكانات و بدون محدوديت حتی قبل از هيچگونه پرداختی هم قابل اجرا است.
التماس دعا
دانلود (پياده سازی)
كتاب الكترونيكی "دعاهای قرآنی" - نسخه يك (گويا) ٢٠١ مگابايت
با قابليت كپی و چاپ صفحههای كتاب
صفحهی حضرت يوسف (ع) - صفحهی يك از دو
اين كتاب الكترونيكی توسط شركت حياط آموزشی خالقی توليد شده است. info@khaleghy.com
پس از اجرای تلاوت آیات، لطفا علامت ضربدر را کلیک نکنید. در عوض دکمه Back را کلیک کنید.
توجه
◄حضرت یوسف (ع):
حضرت یوسف (ع) فرزند یعقوب نبی میباشد. یوسف (ع) كودك بود كه مادرش، هنگام تولد برادرش بنیامین از دنیا رفت. او كه نشانههای جمال و كمال الهی را از كودكی در خود داشت، مورد توجه همگان، خصوصاً پدر بود. روزی یوسف خوابی دید که یعقوب (ع)، دریافت خداوند اراده كرده به یوسف مقام نبوت عطاء فرماید، پس اینگونه آنرا تعبیر كرد:"فرزندم، تو در آینده انسان بزرگی خواهی شد و به مقامات مادّی و معنوی بالایی دست خواهی یافت." سرانجام برادران یوسف بر او حسد بردند و تصمیم گرفتند تا او را به قتل برسانند كه یكی از برادران، آنان را منصرف نمود. پس به چاهش انداختند و چندی بعد او را بهعنوان برده، به كاروانی فروختند و به پدر گفتند یوسف را گرگ درید. كاروان، یوسف را به مصر برده و عزیز مصر او را خریداری نمود و یوسف در منزل عزیز مصر رشد كرد. چون به سن جوانی رسید، زیبایی و جلال یوسف بی همتا گشت و زلیخا، همسر عزیز مصر، دلباختهی او شد و درصدد ارضای شهوت خویش برآمد. پس چون یوسف عفت ورزید و تقاضای گناه آلود او را نپذیرفت، زلیخا با دسیسهای او را متهم به خیانت كرد و یوسف را در نهایت بیگناهی، سالهای طولانی به زندان انداختند. در این ایام بود که پادشاه مصر خوابی دید كه جز یوسف کسی نتوانست آنرا تعبیر کند. پس پادشاه كه به پاكدامنی و شأن والای یوسف پی برد، او را از زندان آزاد كرد. پس از آن یوسف (ع) عزیز مصر گشت و توانست بهیاری پروردگار، مردم مصر را از قحطیای كه با تعبیر خواب شاه آنرا پیشبینی كرده بود، نجات دهد. با شروع سالهای قحطی در مصر و سرزمینهای اطراف، مردم سرزمینهای همسایه نیز به مصر میآمدند و از گندمهای ذخیره شده در مصر خریداری مینمودند. برادران یوسف نیز كه در كنعان دچار قحطی شده بودند برای تهیه گندم به مصر سفر نمودند. در آنجا بود که برادران با یوسف روبرو شده و عظمت و مقام او را درک کردند. پس خجل و پشیمان گشته و از گناه خود توبه نمودند. یوسف (ع) برخلاف ستمی كه بر او روا داشته بودند، آنان را بخشید و از ایشان خواست تا پدر و خاندان خود را برای زندگی، به مصر بیاورند. پدر كه سالها در فراق یوسف گریسته و نابینا گشته بود، چون بوی پیراهن یوسف را استشمام نمود، بینا شد.
برادران نیز به کنعان بازگشته و بههمراه پدر و خاندان خود به مصر مهاجرت کردند و بر یوسف وارد شدند. او پدر و مادر(خاله) را بر تخت نشاند و آنها خدا را سجده کردند و یوسف به پدر گفت: "این بود تعبیر خوابی که پیش از این دیدم که خدای من آن را محقق گردانید و دربارهی من احسان فراوان کرد که مرا از تاریکی زندان نجات داد و شما را از بیابان دور به اینجا آورد، پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم فساد کرد و مدتی جدایی افکند." و بهدرگاه خدا اینگونه دعا فرمود: